خوشبختی را این روزها می شود کنار خواهرم، درحال لاک زدن پیدا کرد. می شود صدای خنده هایش را به شوخی های برادرم شنید.
می شود خوشبختی را لا به لای چروک های لپ های گل انداخته ی مادربزرگ دید.
خوشبختی این روزها رفیقِ شب و روزِمان شده. این روزها خوشبختی هم گام با ما رویا می بیند و از دیوارهای خراب شده ی رو به رو، دلش غنج می رود.
این روزها، با خوشبختی، شانه به شانه شادی می کنیم...
+ روزهای اول شاید همه چیز آشفته به نظر می رسید. اما هرچی روزهای بیشتری میگذرن، بیشتر متوجه می شم که خدا همه ی رویاهای من رو برام برآورده کرده. انگار که از تولد 18سالگیم تا امروز، من خودِ "خوشبختی" شده باشم.
MoonFesta...برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 110