دایی نون از دانمارک با مادربزرگ تماس گرفت. همزمان به واتساپ مامان زنگ زد و به کمکش تونستیم با مادربزرگ صحبت کنیم. هرچی از روز رفتن دایی نون بیشتر میگذره فامیل بیشتر کنار مادربزرگ موندن رو میپیچونن. مادربزرگ از تنها خوابیدن توی اون خونه دو طبقه میترسه. و من حالا، تا یکشنبه شب که قراره وارد خونه شم و مادربزرگ رو در آغوش بگیرم، نگرانشم. خیلی نگرانشم. , ...ادامه مطلب
داشت می گفت که هرگز اون کسایی رو نمی بخشه که با این فرهنگ ها ازمون یه عالمه لذت طبیعی زندگی رو گرفتن. بعد شروع کرد به اسم بردن... و من با تک تک چیز هایی که می گفت قلبم درد می گرفت. + زندگی من می تونست متفاوت تر باشه...,زندگی ...ادامه مطلب
خواب دیدم مادر شده ام. کودکم را بغل کرده بودم و می جنگیدم برای داشتنش. و می جنگیدم برای اثبات مشروع بودنش! مادرشده بودم. تمام وجودم شیرین شده بود؛ مادرشده بودم...از خواب پریدم. کسی در آغوشم نبود. + من مادر نمیشم...؟! پذیرفتمش.+8شهریور,مادر,مادر قلب اتمی,مادرم,مادر ترزا,مادربزرگ,مادريت انك اناني,مادرانه,مادر زن,مادر پسر,مادر به انگلیسی ...ادامه مطلب