گریه می کرد. می گفت من بیدار بودم و صداش رو شنیدم. اما از عمد نرفتم شیر آب رو براش باز کنم. می فهمید؟ شیر آب! گریه می کرد! و من لابد خونخوار عوضی داستان بودم...
+ دایی هرگز برای اون یه خونهی دوبلکس نمی گرفت. کاش یکم کمتر منت بزاره، کمتر آزار بده و کمی شعور داشته باشه.
+ خدایا به من پول و توانایی گرفتن یه خونه بده. از منت و آزارهای بابام و مادربزرگم خستم.
MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 116 تاريخ : سه شنبه 23 مرداد 1397 ساعت: 19:40