در پناه آشپزخانه‌ی کوچک

ساخت وبلاگ

می‌گویند حاج خانم فراموشی گرفته است. حاج آقا فوت شده و مهشید، نوه‌ی آن ها، باردار است. قامتِ بلند حاج خانم را به یاد می‌آورم و بوی تهوع‌آور رب‌های خانگی‌اش. با خودم فکر می کنم مگر می شود فراموش کند؟ سطل قرمز رنگ گوشه‌ی حیاط را، درخت انگور تنومند و پله‌های موکت پوشی که به خانه‌اش ختم می‌شدند. صدایش را به‌خاطر نمی‌آورم اما صدای تق‌تق النگوهای دستش به‌وضوح در ذهنم پخش می‌شود و تصویر دندان طلایی‌اش در مقابل چشمانم شکل می‌گیرد. بغض می کنم و صدای خنده های خودم و مسعود را می شنوم. که بی‌دلیل از حاج آقا می‌ترسیم و به آشپزخانه‌ی کوچک پناه می‌بریم. 

برچسب ها :

| shika | جمعه هجدهم خرداد ۱۳۹۷ | ۱:۲۰ ق.ظ

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 85 تاريخ : شنبه 26 خرداد 1397 ساعت: 4:06