از 18سال پیش تا به امروز

ساخت وبلاگ
مذهبی؟ یک زمانی بودم. یک زمانی از اون دست مذهبی های خیلی خشک بودم. آهنگ قساوت قلب می آورد، روسریم 6دور دور سرم می چرخید و یک تار موی بیرون زده روانیم می کرد. نماز و روزه به جا بود هرگز قضا نمی شد. چند سالم بود؟ خنده داره اما 8_9سال شاید. توی همون سال ها کم کم تغییر کردم. مسیر عجیبی رو طی نکردم. فکر می کنم فقط سال به سال ذهنم بازتر شد. اول از خواهر و برادرم الگو گرفتم. یادم نمیاد چی شدم. اما مذهبی موندم. بعدتر کمی گیج شدم. خواهر و برادرم تغییر کردن و من هم به سبک خودم تغییر کردم. تجربه های زیادی کسب کردم. با آدم های زیادی حرف زدم. از 8_9سالگی تا 12سالگی دوران اجتماعی شدنم بود. با مردها و زن های متفاوتی حرف زدم. با پسر ها و دخترهایی که هر کدوم از یه جای این کشور و یا حتی یه جای این دنیا بود. یه مرد 60ساله، یه زن خونه دار، پسر های جوون و دخترهای محصل... کم نبودن اون آدم ها.

شروع من شاید از این نقطه بود. شاید از اینجا بود که شروع کردم به فکر کردن. کتاب خوندن و نگاه کردن. نگاه کردن به زندگی اطرافیانم. به اعتقادات و رفتارهاشون. بعدتر درمورد عقایدی که از بدو تولد داشتم کنجکاو شدم. از خودم پرسیدم و گیج شدم. فکر کردم، فکر کردم. بحث کردم اما نه اونقدری که توی جامعه ی اطرافم یه فرد ناهنجار به نظر بیام. هنوز درگیرم اما به نتیجه ای رسیدم که کم و بیش من رو تعریف می کنه. 

به یک جمع بندی از عقایدم نرسیدم و فکر می کنم تا زمانی که ذهن من توانایی فکر کردن داشته باشه این جمع بندی به وجود نمیاد. 

+ چیزی که ازش رنج می کشم تظاهر کردنه و لحظاتی که مجبورم من نباشم. 

+ چرا این پست رو نوشتم؟ 

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : امروز, نویسنده : moonfestao بازدید : 127 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 23:18