میبینی حالش بده. بین این همه آدم به تو پناه آورده و داره برات از درداش میگه. نمیتونی با این چند کیلومتر فاصله بغلش کنی، نمیتونی بری ببینیش، نمیتونی کنارش بشینی و باهم زار بزنین.یه شهر دیگست.حتی اونقدر ازاد نیستی که ببریش کافه و ناراحتیاشو با یه فنجون چایی بشوری و ببری. حتی نمیدونی چی باید بهش بگی. چی باید بگی؟ به چه درد میخوری؟ دوستیت رو چطور قراره بهش ثابت کنی؟ عزیز بودنش رو چجوری باید بهش بفهمونی؟
+ وقتی چشمات از شدت ناتوان بودنت خیس میشن.
MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 0:37