غبار دلم را چه کسی می شورد؟

ساخت وبلاگ
داشت به دایی می گفت خواهرم کلی تلاش کرد تا مزاحمش بشه. گفت همش بهش زنگ میزنه. صدای مکالمه مامان و دایی رو که شنیدم بغض کردم. اونی که گفت به دایی زنگ بزنیم من بودم...چرا اسمی از من برده نشد؟ خیلی تلاش کردم بغضمو قورت بدم. ولی خاطره ی پریشب هم اومده بود جلوی چشمم. شوهرخاله با خواهر و برادرم صحبت کرد اما نوبت من نرسید! کسی حالم رو نپرسید. دیگه ژاپنی یاد نمی گیرم. دیگه کانجی نمیخونم. با کدوم انگیزه ادامه بدم وقتی همه فکر می کنن فقط خواهرم ژاپنی بلده؟ پس فردا 17 سالم میشه اما هنوز نتونستم توی چیزی شماره یک باشم. یه چیزی که فامیل منو براش بشناسن. خواهرم بهم میگه شبیه خالم. علاقم به ترشیجات رو به خاله تشبیه می کنه. اما چرا پریشب جلوی شوهرخاله اونی که به خاله رفته بود و ترشیجات دوست داشت خواهرم بود نه من؟ چند وقت پیش گفت بهار میره کلاس فرانسه. داغ کردم و بهش گفتم اگر تا قبل از دانشگاه رفتنم فرانسه بخونی محاله توی دانشگاه ادبیات فرانسه بخونم. باید چیزی یاد بگیرم که اون بلد نباشه، باید چیزی بخونم که اون نخونده باشه، باید یه جوری از جلوی خودم کنار بزنمش...
به خودم اومدم و دیدم زیر دوش حموم وایسادم دارم گریه می کنم.

MoonFesta...
ما را در سایت MoonFesta دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moonfestao بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 5:42